کد مطلب:10372 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:704

طبيعت در كتاب شريعت
مقاله
بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»



در خدمت برادراني هستيم كه مسئوليت جنگل ها، منابع طبيعي، حفاظت از طبيعت ... من مي خواهم در آغاز اين بحثم، اول سال 1387 و در آستانه سيزده بدر كه بايد بگوييم روز خراب كردن منابع طبيعي است ... اسمش را گذاشته ايم روز طبيعت، به سيزدهم مي گويند روز طبيعت، اما واقعش روز تخريب طبيعت به دست بعضي ها است. من يك مقداري در راجع به طبيعت مي خواهم صحبت كنم. عنايت كنيد، اين كلمات مي شود تابلو شود، اگر امو تربيتي، اگر دبيري، مدير مدرسه اي هست، بعضي از اين كلمات را بنويسد خودش به يك خطاط بگويد يك تابلو كند و در دبيرستان بزند. چون خواسته باشيم از تهران برنامه ريزي كنيم و حالا كاغذ بخريم و پوستر و تأمين اعتبار و چاپ و نشر و ارسال و دو سال طول مي كشد. پاي تلويزيون چند جمله مي گويم اگر جمله ها خدا و پيغمبري است، براي من هم نيست. از خدا و پيغمبر پيامي مي دهم، اين پيام ها را تيترش كنيد، در هر دبيرستاني، در هر دانشگاهي يك تابلو بزنيد.

1- طبيعت، امانت الهي

1- طبيعت امانت خداست. به امانت خدا خيانت نكنيد. دو كلمه! حالا اين ديگر نوشتني نيست. اين ها را همينطور زباني مي گويم. 190 بار اسم زمين و آسمان در قرآن برده شده است. 17 بار اسم «ما بينهما» يعني بين زمين و آسمان برده شده است.64 بار اسم آب، 33 بار خورشيد، 39 بار كوه، 27 بار ماه، 27 بار درخت ... يعني معلوم مي شود كتاب آسماني ما به طبيعت اهميت مي دهد. سوره هاي قرآن سوره هاي طبيعي است. چند وقت پيش هم من اين را گفتم. شما نگاه كنيد، از آخر قرآن اسم سوره ها اگر باشد، مثلاً عنكبوت، فاطر، دخان، طور، نجم، قمر، واقعه، حديد، اينها همه طبيعت است. قلم، جن، انسان، بروج «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» (بروج/1) ماه ها و ستاره ها، انشقاق، غاشيه يعني سياهي، شمس خورشيد، ليل شب، سوره زلزله «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْض ...» طبيعت است. سوره قارعه طبيعت است. سوره ي فيل، سوره ي فلق، سوره ي انعام، سوره ي مائده، انعام يعني چهارپا، انفال، انفال همين درياها و رودخانه ها و جنگل ها و معدن ها و انفال، كهف غارها، نور، سوره ي نور داريم كه نور هم از طبيعت است. نمل مورچه طبيعت است. عنكبوت طبيعت است. يعني هم اسم سوره ها و هم ...

طبيعت يك كلاس است، شاعر مي گويد:



برگ درختان سبز در نظر هوشيار *** هر ورقش دفتر ي است، معرفت كردگار



يعني هر برگي ... يك نگاه به برگ كن، هر گوشه اي از طبيعت يك كلاس خداشناسي است. كلاس معادشناسي است. مي گويد ماه بهار معاد را به ياد شما مي اندازد. چطور درختاني كه برگ نداشت، همه برگدار شد؟ همينطور كه درختان بي برگ برگدار مي شود، مرده ها هم روز قيامت زنده مي شوند. اصلاً قرآن وقتي مي گويد قيامت را مي خواهي ياد بگيري، مي گويد از طبيعت ياد بگير. «كَذلِكَ النُّشُورُ» (فاطر/9) نشر قيامت مثل نشر طبيعت است. «كَذلِكَ الْخُرُوجُ» (ق/11) چطور اين دانه اي كه زير خاك رفت، سبز شد، همينطور كه دانه سبز شد و از خاك بيرون آمد، شما هم زنده مي شويد. «كَذلِكَ الْخُرُوجُ» ؛ «كَذلِكَ النُّشُورُ» خروج از قبرها مثل خروج گياهان از زمين است. نشر شما در قيامت مثل نشر گياهان است.

طبيعت فعل خداست، قرآن قول خداست. به همان مقداري كه قرآن - اين هم كلمه ي قشنگي است و تابلويي است - طبيعت كار خداست، همانگونه كه قرآن سخن خداست. اگر سخن خدا قداست دارد، كار خدا هم قداست و ارزش دارد.

2- آفرينش هستي، در بهترين صورت

در طبيعت همه چيز زيباست. اصلاً نمره 5/19 خدا خلق نكرده است. هر آنچه آفريده است، 20 است. تمام هستي زيباست. آيه اش اين است: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَه » (سجده/7) « كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَه » يعني هر چيزي را كه خدا خلق كرده است، احسن است. آنچه در طبيعت مي بينيم نمره 20 است. حتي زهرمار هم نمره اش 20 است. نگو آقا زهرمار كجا نمره اش 20 است؟ سالي چند نفر را هم مي كشد. زهرمار در بدن مار نمره اش 20 است. بله در بدن ما ما را مي كشد. مثل آب دهان! آب دهان هر كسي در دهان خودش نمره اش 20 است. بله اگر آب دهان كسي تف شود و به كس ديگري بخورد، نمره اش صفر است. ما نبايد بگوييم تف نمره اش چند است. جاي آب دهان عوض شود، بد مي شود. اما هر چيزي در جاي خودش، نمره اش 20 است. طبيعت را ساده نگيريم. شما اين اشك را ساده نگيريد. فقط نگوييم يك آب شوري است. همين اشك آب شور است؟ اين اشك از ده ماده تركيب شده است. طبيعت به قدري دقيق است كه اگر يك ذره جابجا شود، همه چيز بهم مي ريزد. مثل آمپول! آمپول اگر سر سوزن كه در داخل رگ مي رود، يك خورده اين طرف و آن طرف رگ برود، داد مريض بلند مي شود. هر چيزي در جاي خودش! «فَقَدَّرَهُ» (عبس/19) قرآن مي گويد طبيعت اندازه گيري شده است. «واحصيتها، فاحسنت احصائها» در دعاي سمات داريم: خدايا! ريز اينها را و دانه به دانه حسابش را داري!

پس من موضوع بحث را بنويسم. تابلوهايش را هم خودم بنويسم كه اينهايي كه پاي تابلو نشسته اند خسته نشوند.

موضوع بحث: طبيعت!

1- طبيعت كار خداست همانگونه كه قرآن كلام خداست.

2- همه ي طبيعت احسن است. حتي زهرمار در بدن مار نمره اش 20 است. مثل آب دهان كه هر كسي در دهان خودش نمره اش 20 است.

3- دقت در محاسبات خلقت

4- طبيعت حساب دقيق دارد، گتره اي نيست. «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» (الرحمن/5) خورشيد و ماه حساب شده است. قرآن مي گويد: «فَقَدَّرَهُ» يعني همه چيز اندازه گيري شده است.

يكي از دانشمندان مي نويسد – صبح مي خواندم – كه اگر قعر اقيانوس ها مقداري بيش تر بود، همه چيز بهم مي ريخت. اين محاسبات ... يك مهندس مي خواهد يك ساختمان را حساب كند، خيلي دقيق است. گاهي يك سانتي متر جوش ها، اين آهن هايي كه سر هم وامي دارد، يك سانتي متر كم و زياد شود، اين ساختمان برمي گردد. اگر قعر اقيانوس ها يك خورده بيش تر بود، در جزر و مد چه اثري داشت؟ اگر خورشيد يك مقداري به ما نزديك تر بود، مي سوختيم. يك مقداري از ما دورتر بود، چه مي شد؟ خيلي اندازه گيري هاي قشنگي شده است. در وجود انسان هم همينطور است. شما غذا كه مي خوري، چانه ات تكان مي خورد. حالا اگر چانه مي ايستاد و كله تكان مي خورد. يعني براي يك لقمه 2 كيلو كله را بايد مرتب همچين همچين مي كرديم. ما نمي دانيم. يك نعمت هايي را نمي دانيم كه چيست! آب دهان ما اگر زياد توليد مي شد، هر كس وارد سالن مي شد، يك سطل هم زير چانه اش بود كه – چِك چك - اضافه هاي آن در آن بچكد. اگر كم بود، همه ما بايد يك سرم كنار دهانمان مي بود ... احوال شما، عيد شما مبارك باشد، خداحافظ شما! ... اگر كم بود، همه ي ما شلنگي بوديم، اگر زياد بود، همه ي ما سطلي بوديم، چه آبروريزي مي شد.

حساب شده! تا اينجا روح دارد. ناخن ديگر روح ندارد. حالا اگر ناخن هم روح داشت، بزرگ مي شد، آنوقت گرفتن روح ... هر كس مي خواست ناخنش را بگيرد بايد يك عمل جراحي مي كرد. اگر ما با يك چشم حركت مي كرديم، خيلي از تعادلات به هم مي خورد. نعمت هايي كه خدا دوتا داده است، چطور تنظيم مي كند كه خون كه از بدن خارج شد، وقتي مثلاً ما آب يا شيري خورديم، چطور دومرتبه آن مايع تبديل به خون مي شود؟ چطور جايگزين مي شود؟

1- حساب دقيق! جايگزيني در طبيعت. جايگزيني! جايگزيني ها در طبيعت!

شتر مي خوابد و بار روي او مي گذارند. خوب يك چيزي را كه مي خواهي از زمين بكني، سنگين است. خدا جايگزين كرده است. چه كرده است؟ يك گردن دراز به او داده است. كله ي شتر را هم سر آن گردن گذاشته است، گردنش دراز است، با كله همچين مي كند و بار بلند مي شود. مثل اهرم! شما يك سنگي را مي خواهي بلند بكني، يك چوب زير سنگ مي كني، اينطرف سنگ را از اينطرف پايين مي آوري، از اينطرف بلند مي شود. يعني يك اهرم. چون اين بار شتر ... مي خواهي گردنش بنشيني، گردن شتر از اينطرفي نيست مثل زرافه، از اين طرفي است. يعني مي آيد پايين كه شما پايت را بگذاري روي گردنش و سوارش شوي. چون در منطقه شن است، كف پاي شتر پهن است. اگر كف پاي شتر سمي و تيز بود، اصلاً نمي توانست راه برود. يعني اصلاً تنظيم شده است شن با كف پا! سوار شدن با گردن منحني! بار را از زمين مي خواهي بكني، با اهرم! خيلي قشنگ تنظيم شده است. خيلي قشنگ تنظيم شده است. همه چيز خدا ...

اينهايي كه بچه دارند، بچه ريز! نگاه كنند كه مثلاً اين بچه هيچ چيز بلد نيست. اين پنج تا مدير كل مي خواهد. مدير كل بهداشت. مدير كل آموزش و پرورش. مدير كل تعليم و تربيت. مدير كل حراست. يك مادر خدا قرار داده است، تمام اين مسئوليت ها را بر عهده دارد. مادر سه شيفت مجاني! بدون ساعت كار، اضافه كار، حق مرخصي و همراه با محبت! شما شير مادر را حذف كن! همين شير مادر يكي از بركات طبيعي خداوند است. شير مادر را حذف كن! تمام دكترهاي غذاشناس، هر چه تركيب كنند، آخرش هم كار شير مادر را نمي كند. طبيعت را پاس بداريم. چشم شما بايد حفاظت شود. آب آلوده به چشمت نريز! هوا كه تاريك است و نور كم است، مطالعه نكن! نور بايد كافي باشد. از چشم چقدر كار بكشيم؟ از دست چقدر كار بكشيم؟ از بدن چقدر كار بكشيم؟ امام رضا(ع) فرمود: ساعاتي را براي لذت بگذاريد. براي استراحت بگذاريد. نشاطتان را حفظ كنيد. به ما گفته اند وسط روز يك ده دقيقه، يك ربع، بيست دقيقه كمتر و يا بيش تر بخوابيد و در عوض سحرخيز باشيد. سحر بلند شويد، اما مثلاً نيم ساعت به ظهر و يا نيم ساعت بعد از ظهر، يك بعدازظهر يك ربع بخواب! آن خستگي هفت ساعتش تمام مي شود، براي تا ساعت ده و يازده شب هم شارژ مي شوي! دستورات اسلام قشنگ است. خدا هستي را متقن آفريده است. «أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ ء» (نمل/88) خدا چيزها را محكم آفريده است. «ما خَلَقْتَ هذا باطِلا» (آل عمران/191) هيچ چيزي بيهوده نيست. ممكن است به نظر ما بيهوده باشد ...

مي گويند يكي از اولياء خدا يك حيوان بسيار ريزي را ديد، به اندازه خشخاش! يك كمي نگاهش كرد و گفت: خدايا! مثلاً حالا اگر اين نبود، چه مي شد؟ حالا اين نبود، چه مي شد؟ به اين آقا خطاب آمد: كه تو دفعه اول است كه اين سؤال را از من كرده اي، اين حيوان تا به حال ده بار از من پرسيده است كه اگر اين نبود چه مي شد؟

4- شعور و تسبيح اجزاي طبيعت

بگذاريد قرآن بخوانم. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماوات» (حشر/1) تمام هستي «سبحان الله» مي گويند. يك آيه مي گويد: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماوات » (جمعه/1) هم «سَبَّحَ» داريم كه فعل ماضي است و هم «يُسَبِّحُ» فعل مضارع! يعني در گذشته «سَبَّحَ» و در آينده «يُسَبِّحُ» پس هستي دارد «سبحان الله» مي گويد. چرا اين درخت را اره مي كني؟ اين درخت در حال گفتن ذكر خداست. «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) قرآن مي گويد كل هستي در حال قنوت و تواضع هستند. چرا اين را اره مي كني؟ چرا اين را مي سوزاني؟ اصلاً در زمين كشاورزي راه مي روي، فكر نمي كني مسلمان ها زحمت كشيده اند؟

يك وقت معاون رئيس جمهور قبل، مي گفت كه بادقت حساب كردم، 268 ... يك بار ديگر مي گويم 268 گروه كار مي كنند تا اين نان را ما مي خوريم. ما فقط مي گوييم بله گندم را كشاورز مي كارد، نانوا هم مي پزد. همين؟ خود اين گندم، خاكش، سمش، آبياري اش، سمپاشي اش، بعد آن تراكتورش، شخمش، وسيله اي كه شخم مي زند از چند تا تركيب است، هر تركيبش از چند تاست، آن كاميوني كه مي آيد، لاستيكش، نمي دانم دنده اش، گازش، راننده اش، بنزينش، چرخش، آن كاميون در كدام جاده مي رود، جاده چند نفر رويش كار كرده اند، مي گفت نشسته ام اين را ريز كرده ام، 268 گروه كار مي كنند تا ما يك لقمه نان مي خوريم. اي نانواي عزيز! چرا نان را بد مي پزي؟ شما چرا نان را خراب مي كني؟ چرا صرفه جويي نمي كني؟ اين انرژي هسته اي به ما ثابت كرد كه در هستي همه اش انرژي است. حالا منتها دانشمندان ما يك گوشه اش را كشف كرده اند. كل هستي پر از انرژي است.

5- صرفه جويي در مصرف امكانات طبيعي

خدا رحمت كند آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني كه از علماي بزرگ مشهد بود. ايشان وقتي مي خواست وضو بگيرد، يك كتري برمي داشت و دم باغچه مي رفت و وضو مي گرفت. گفتند: آقا! چرا اينجا وضو مي گيري؟ گفت: ببينيد! با يك ليوان آب مي خواهم وضو بگيرم، هم وضو مي گيرم و هم اين بته آب مي خورد. صرفه جويي در آب! چقدر در مملكت ما آب هدر مي رود؟ چقدر آب هدر مي رود؟ چقدر بنزين هدر مي رود؟ اين درهايي كه قديمي ها مي ساختند، دوازده متر در! هر چه حرارت است، بيرون مي رود. تابستان هم هر چه گرماست به داخل مي آيد. صرفه جويي در انرژي! صرفه جويي در وقت! سلماني آمد ريش هاي اميرالمؤمنين را اصلاح كند، لب هايش تكان مي خورد، گفت يا علي لبت را نگهدار، من موي روي لب را قيچي كنم، فرمود آخر من لبم را نگهدارم، يك سبحان الله عقب مي افتم. يعني از ثانيه ها بايد استفاده كرد. ما همه چيزمان هدر مي رود، از جوانيمان هدر مي رود، تا آب، تا بنزين، تا حرارت، تا درخت، اينها امانت است. قرآن مي گويد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون/1) رستگارند مؤمنين! بعد مي گويد: مؤمن مي داني كيست؟ كساني كه «وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» (مؤمنون/8) يعني مراعات عهد را بكنند. مراعات امانات را بكنند. انقلاب امانت است. بچه هاي ما امانت هستند. اصلا مخ ما امانت است. بنده اگر يك نوار به شما امانت دادم و گفتم اين نوار يادگاري! حاضري مثلاً روي اين نوار صداي گربه ضبط كني؟ مي گويي نه اين نوار را مثلاً يادگاري داشته باشيم. يا اگر پول بدهي و يك نوار بخري، حاضري هر صدايي را رويش ضبط كني؟ خدا يك نوار هفتاد ساله روي مغز شما گذاشته است، چرا روي اين نوار هر حرفي را ضبط مي كني؟ چرا مخت را در اختيار هر گوينده اي مي گذاري؟ اگر گوينده حق مي گويد، مخت در اختيارش باشد. اگر دارد چرت و پرت مي گويد، بلند شو و برو! آخر مخ شما امانت است، چرا اين امانت الهي را در اختيار يك آدمي مي گذاري كه هرزه مي گويد. چرا مخت را به هرزه گو مي دهي؟ مخ امانت است. معده شما امانت است، چرا پرخوري مي كني؟ چرا به آن فشار مي آوري؟ گاهي مي گوييم اين بشقاب چهارتا قاشق بيش تر برنج نيست! بخور كه تمام شود. اسراف مي شود. اسراف چهار قاشق برنج است يا معده من؟ فشار به معده اسراف نيست؟ اين چهار قاشق برنج اسراف است؟ ما گاهي وقت ها فكر مي كنيم كه بخوريم كه تمام شود كه اسراف نشود، آن وقت خودمان را از بين مي بريم مثل اينكه مي گوييم اين ميخ كمي بيرون است با دستت بزن كه تو برود. خوب بله ميخ تو رفت، ولي دست من پاره شد. گاهي وقت ها به هواي اينكه اين غذا اسراف مي شود، پرخوري مي كنيم.

كسي آب خورد. اين را به شما بگويم. يادي از امام داشته باشيم. امام در رساله اش نوشته است، دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است. يعني شما آب خورديد، نصف ليوانش زياد است، در نماز جمعه تهران از حاج احمد آقا نقل شده است، كه امام آب خورد و مقداري از آب باقي ماند. گذاشت، و يك كاغذ روي آن گذاشت. گفتند: آقا چه مي كني؟ گفت: اين نصفش زيادي است، دور ريختن نصف ليوان آب حرام است، و من اين را گذاشته ام و عصر كه تشنه ام شد، مي خورم. آن وقت اگر ما واقعاً اينطور باشيم، در مملكت كم آب داريم؟ كمبود گاز داريم؟ چقدر برق در خانه لازم است؟ ما ضامن نسل آينده نيستيم؟ اين حفظ محيط گرچه حالا يك گروهي به نام يگان حفاظت درست شده است و در استان ها و مردم هم كمك مي كنند، ولي بايد همه ي ما مسئول حفاظت باشيم. اصلاً من از شما هستم و شما هم از من هستيد. من يكبار داشتم يك جايي در يك شهري مي رفتم، ديدم اين كله پاچه اي، استخوان هاي كله پاچه را در جوي آب ريخت. فوري ترمز كردم و گفتم آقا چرا اين كار را كردي؟ گفت مگر شما شهردار هستي؟ به شما ربطي ندارد. بعد وقتي فهميد ما آقاي قرائتي تلويزيون هستيم، خجالت كشيد. ولي خوب دو تا فحش به ما داد. قبل از آني كه بشناسد. من رفتم و گفتم حتماً بايد شهردار بيايد و بگويد؟ آخر تو وقتي اين استخوان را در جوي مي ريزي، بعد هم زباله و روزنامه و اينها در جوي گير مي كند، فردا باران مي آيد و آب از جوي سرريز مي شود، آن وقت راهبندان مي شود، آب لجن در خيابان است، اين براي شهر جمهوري اسلامي خوب است؟ براي همسايه خوب است؟ كار اين كارمندان شهرداري را زياد نمي كند؟ ظلم نيست؟ آخر چرا اين كار را مي كني؟ از هر دستي بدهيم، از همان دست مي گيريم. قرآن مي گويد هر كاري بكني، عين همان را به تو مي دهيم. «زاغُوا أَزاغ » (صف/5) «تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم » (محمد/7) هر كاري بكني، چوبش را مي خوري. شما در بنايي سرهم بندي مي كني، او هم نجار است و خانه شما را نجاري اش را سرهم بندي مي كند. آن هم رنگ كار است، رنگ را سرهم بندي مي كند. همه يك وقت مي بينيم كه همه چيزي پوچ است. همه بر اساس پوكي و پوچي و سرهم بندي است.

بچه هاي ما امانت هستند. چشم ما امانت است. معده ما امانت است. يك كسي وسواسي بود، مرتب دستش را در آب فرو مي كرد. زمستان و آب سرد، ولي مرتب دستش را در آب فرو مي كرد. خيلي خوشم آمد. يك عوامي بود، سوادي هم نداشت، ولي عجب فرهنگي داشت. بعضي افراد سواد ندارند، ولي فرهنگ بالايي دارند. يعني شعورشان بالاست. خواندن و نوشتن بلند نيستند، اما عقلشان خوب كار مي كند. گفت آقا! اين دست شما امانت است. شما حق نداريد اين قدر در آب فرو كنيد. اصلاً اگر شما آب زياد مصرف كني، حمامي راضي نباشد، گير دارد. با پول هم اگر حمامي را راضي كني، باز هم گناهش سر جايش است. نمي تواني بگويي آقا به شما ربطي ندارد. من آب زياد مي ريزم، پولش را هم مي دهم. آب زياد ريختي، پولش را هم دادي، مديون مردم هستي. يك مقداري بايد مواظب باشيم و باور كنيم كه اين درخت سبحان الله مي گويد. سبحان الله گو را قيچي نكنيم.

6- پاداش آبياري درختان

آب دادن به يك درخت مثل آب دادن به يك مؤمن تشنه است. «مَنْ سَقَي طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً» حديث است. كسي اگر يك درخت تشنه اي را آب بدهد «فَكَأَنَّمَا سَقَي مُؤْمِنا» (وسائل الشيعة/ج17/ص42) انگار يك مؤمني را آب داده است. يك روايت داريم كه «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ» اگر قيامت به پا شد «وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَة» (مستدرك الوسيله/ج13/ص460) در دست يكي نهال است، اگر مي توانيد بكاريد، بكاريد. يعني حتي در حساس ترين وقت، نهال كاري را اضافه كنيد. كسي اگر زمين دارد، بكارد. «فَوَ رَبِّك» قرآن مي گويد: «فَوَ رَبِّك» به پروردگارت قسم، «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ» (حجر/92) از همه مردم سؤال مي كنيم. از چي؟ «عَمَّا كانُوا يَعْمَلُون » از عملكردتان. قرآن مي گويد از كوه بالا مي روي، برو! «فَامْشُوا في مَناكِبِها» بعد مي گويد: «وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِه » (ملك/15) هدفت ... آقا يك حيواني دارد مي رود. روي هوا و هوس بگويي، بيا اين آهو را بزنيم. بزنيم. اگر روي هوا و هوس شكار كرديم، شكار حرام است. اگر به قصد گوشت شكار كردي، شكار حلال است. اما اگر به قصد لهو و لعب و عياشي و سرگرمي باشد، حرام است. به قدري اسلام براي طبيعت ارزش قائل شده است كه گفته است هر كس زميني را آباد كرد، براي خودش است. «مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً» هر كس زمين مواتي، زمين مرده اي را زنده كند، «فَهِيَ لَهُ» (التهذيب/ج7/ص152) جايزه اش همين زمينش است. هر كس زميني را آباد كند براي خودش است. چرا اينرا گفته است؟ بخاطر اينكه اسلام خواسته است ... چه؟ باشد آباد كند. بگذار زمين ها را آباد كند و براي خودشان. ديگر حالا بله!

من اينرا كه مي گويم، متن دين است. اگر با قانون نمي سازد، قانون را عوض كنيد. دين را كه نمي شود عوض كرد. بله اگر كسي ممكن است بگويي آقا! ما هر كسي زميني را آباد كند براي خودش است، اين براي زماني بوده است كه هر كس به طور طبيعي آباد كند، وگرنه بنده 500 تراكتور مي خرم، نصف زمين هاي ايران را آباد مي كنم، خوب نه! آن نه! هر كسي به طور طبيعيي! يعني بايد با توجه به حقوق ديگران هم باشد. يعني اينطور نباشد كه بنده بيايم و با دويست تراكتور، بيابان ها را آباد كنم، آن وقت آن بنده خدا كه يك بيل دارد، چيزي گيرش نيايد. بله آنجا ... ما ولايت فقيه را براي اينطور جاها مي خواهيم كه هر جا كه ديد تعادل به هم مي خورد، آنرا نگهدارد و آن را راه بياندازد. يعني چه؟ بالانس مي گويند؟ تنظيم بادهاي لاستيك. ما حكومت اسلامي را براي تنظيم بادها مي خواهيم. كه اگر يكبار ديديم كه يكجا ناميزان است، آنرا بيايد و بگويد نه اينجا چنين و آنجا چنان است.

7- تأكيد قرآن و روايات بر آباداني زمين

«مَنْ كَانَتْ لَهُ الْأَرْضُ يَزرَعُها» حديث داريم كه هر كسي كه زمين دارد، بكارد و زمين را معطل نكند. «أَحْيِ بِلَادَكَ الميت» حديث داريم كه حضرت فرمود زمين مرده را كه به تو دادند، احياء كن.

اصلاً يك آيه در قرآن داريم، مي فرمايد كه: «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» (هود/61) خدا از شما خواسته است كه زمين را آباد كنيد. «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْض » خود شما را از زمين بيرون آورد، «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» ما خودمان از طبيعت هستيم. چطور؟ ما از چه هستيم؟ ما از اسپرم هستيم. نطفه! اسپرم از چيست؟ از همان گندم و برنجي است كه پدر و مادر خورده اند. گندم و برنج چيست؟ مواد غذايي زمين است. «أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْض » ما از زمين هستيم. چون اين مواد زمين، گندم و برنج و سبزي شد، اين گندم و برنج و سبزي وارد معده پدر و مادر شد، از آن گندم و برنج اسپرم درست شد و از آن اسپرم ما درست شديم. ما هم از زمين هستيم. پس زمين هنرش اين است كه توانسته منشأ پيدايش ما باشد. زمين خيلي ارزش دارد. فكر نكن ما ارزش داريم.

كوه ها! «يَا مَنْ فِي الْجِبَالِ خَزَائِنُه» (بحارالأنوار/ج91/ص391) اي خدا! در كوه ها خزينه هاي توست. طبيعت ارزش دارد. ما مديون هستيم. بايد مواظب باشيم.

حديث داريم كه اگر كسي درختي را قطع كند، عمرش كم مي شود. براي اينكه اين يك موجود زنده است. چرا عمر اين را گرفتي؟ عمر اين را گرفتي، خدا عمرت را مي گيرد. اگر خواستيد طول عمر داشته باشيد، «يُحْتَرَزَ عَنْ قَطْعِ الْأَشْجَارِ الرَّطْبَة» (بحارالأنوارج73/ص319) - يا رَطبه مي ترسم حالا غلط خوانده باشم. - قطع درخت سبز عمر را كوتاه مي كند. قطع درخت سبز عمر را كوتاه مي كند. حتي اگر مي رويد تا جنگ كنيد، اميرالمؤمنين به سربازهايش گفت به دشمن حمله كنيد، اما درختانشان را قطع نكنيد. ببينيد! درختانشان را قطع نكنيد. اين خيلي مهم است. مي گويد خودش را بكش، اما درختش را قطع نكن. چون خودش آمده است مرا بكشد. شمشير در دستش است، اگر او را نكشم، مرا مي كشد. اما درخت كه گناهي نكرده است. درخت دشمن را قطع نكنيد. آب دشمن را حق نداريد مسموم كنيد. عجب دستوراتي است. يعني جنگ هم اخلاق دارد. جنگ هم فرمول دارد. معناي جنگ وحشي شدن نيست. «لَا تَقْطَعُنَّ نَخْلًا وَ لَا شَجَراً» (بحارالأنوار/ج21/ص60) نه درخت خرما و نه هيچ درختي را حق نداريد قطع كنيد. روايت داريم كه «لَا تَقْطَعُ السّمار» درخت ها را قطع نكنيد. «فَيَصبُّ عليكمُ العذاب، صَبّاً» عذاب خدا بر شما نازل مي شود. درخت را قطع نكن. عذاب خدا نازل مي شود. يك كار غلطي كه ما مي كنيم، اين است كه سال تحويل ماهي قرمز را در تنگ مي كنيم و در سفره هفت سين مي گذاريم. اين ماهي مگر جزء طبيعت نيست؟ خدا به اين بال داده است كه شنا كند. چرا شناي اين را مي گيري؟ بعد مي گويي آقا همه اش در مضيقه هستيم. تو حيوان خدا را در مضيقه گذاشتي، خدا خودت را در مضيقه گذاشت. حقوقت هر چه بالا مي رود، هر چه عيدي مي دهند، هر چه اضافه كاري مي كني، به هر دري مي زني، 16 رقم كار پيدا مي كني، دو كاره، سه كاره، همه كاري مي كني، باز هم مي بيني در مضيقه هستي. شما احتمال نمي دهي اين به خاطر اين است كه اول سال تحويل با گناه سالت را تحويل كردي؟ چرا ماهي كه مي خواهد شنا كند، حق شنا را از او مي گيري؟ اصلاً چرا ما حيوانات را در قفس مي كنيم؟ خدا مگر به اين بال نداده است كه بپرد؟ چرا اين حق طبيعي را از او مي گيري؟ خوب حق طبيعي را از پرنده مي گيري، يعني ظلم ما به آسمان ها هم مي رسد. بابا اين پرواز مي خواهد بپرد. من مي خواهم خوشم بيايد. تو براي كيف خودت چرا حيوانات را اسير مي كني؟ حق نداريم! حيوان اگر موذي نيست، حق نداريم او را بكشيم. بله اگر حيوان موذي بود، حق داريم بكشيم. اما اگر حيوان اذيت نكرد، حق نداريم او را بكشيم. اسلام مي گويد اگر اين حاجي ها دوشنبه آمدند مكه، يك حاجي يكشنبه آمد، امضايش از اعتبار مي افتد. چرا؟ براي اينكه حاجي كه يك روز زودتر به مكه آمده است، معلوم مي شود كه در راه مكه اسب و شترش را دوانده است. و كسي كه اسب و شترش را حتي در راه مكه بدواند و خسته كند، معلوم مي شود كه اين حاجي سنگدل است و قصاوت قلب دارد و حاجي كه سنگدل است و قصاوت قلب دارد، امضايش از اعتبار مي افتد. الله اكبر! حتي در راه مكه حيوان را نبايد ...

بزرگان به ما گفته اند كه حيوان اگر شر است، زنگوله سرش كن، اما اگر شر نيست، منگوله سرش كن! منگوله چيزهايي است كه سر و صدا ندارد. زنگوله سر و صدا دارد. يعني اگر حيوان آرام است چرا زنگوله سرش مي كني كه زنگوله گوشش را اذيت كند؟ گوش را اذيت مي كند «لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ» (هود/106) خدا گوشت را ... در قيامت صداي تلخ مي شنوي. از جهنم صداي بد مي شنوي.

8- بهره برداري مناسب از آب و خاك

ما بايد يك مقداري مواظب باشيم. مواظب آب، مواظب خاك. بياييد اين چمنكاري را به سبزيكاري تبديل كنيد. من يكي دوبار ديگر هم در تلويزيون گفته ام، ولي خوب حالا يك چيزي را بايد مرتب گفت تا فرهنگ شود. با يك بار گفتن فرهنگ نمي شود. گفتم كه سبزيكاري پنج امتياز دارد:

1- بذر چمن از خارج است، بذر سبزي از داخل است. پس ارز مملكت خارج نمي شود.

2- بذر چمن چهار پنج برابر بذر سبزي است و گرانتر است.

3- چمن سلول بدن الاغ هم نمي شود، ولي سبزي سلول بدن انسان مي شود.

4- چمن هر روز آب مي خواهد سبزي هفته اي يكي دوبار آب مي خواهد و مصرف آبش زياد است.

5- برگ چمن باريك است، چون برگش باريك است توليد اكسيژنش كم است، اما سبزي برگش پهن است، توليد اكسيژنش بيش تر است.

چرا شما سبزي نمي كاريد؟ آخر اينجا وزارت است. رياست جمهوري است.خوب رياست جمهوري باشد. مثلاً كنار رياست جمهوري سبزي بكارند، خواهند گفت: دهاتي!!! افتخار مي كنم كه دهاتي هستم. حالا شما شهري ها چه كرديد؟ ما ادا در مي آوريم. فكر مي كنيم كه مثلاً تمدنمان به چمن است. يك مقداري خودمان را باخته ايم.

من از يك طلبه پرسيدم شما چه مي خواني؟ گفت من معادل فوق ليسانس! حسابي به او پريدم. گفتم مگر آخوندي كم دارد؟ بگو من مكاسب مي خوانم. مثل اينكه بگوييم خربزه كيلويي چند است؟ بگوييم معادل دو كيلو خيار!!! مگر خربزه خودش ميوه نيست؟ خربزه خودش ميوه است. چرا خودمان را ببازيم؟ ما گاهي وقت ها يك خوباختگي هايي داريم. در ليسانس ما خودباختگي هست. در طلبه ما خودباختگي هست. چرا بي هويت باشيم؟ آقا بنده آخوند هستم. باسمه تعالي آخوند هستم. مكاسب مي خوانم، خارج مي خوانم. آخوند هستم. تمام شد و رفت. ما آقا مي خواهيم سبزي بكاريم. نه! اگر سبزي بكاريم، خواهند گفت در شأن ما نيست. حالا مثلاً شأن شما چمن است؟ نمي دانم گاهي وقت ها، يك خودباختگي، يك خورده نمي دانم مصرف آب بيش تر، ارزمان خارج مي شود، مصرف آبمان بيش تر مي شود، توليد اكسيژنمان كمتر مي شود، همه ي اين چوب ها را مي خوريم، آن وقت هم فكر مي كنيم، روشنفكري است. اصلاً واي به كسي كه روشنفكري اش رادر سايه ي برگ چمن بداند. اگر عظمت و عزت من از برگ چمن است، مي خواهم خدا اين عزت را به من ندهد. اي خدا بي عزتم كند. اول انقلاب همه به هم برادر مي گفتند. يك پدر شهيدي يك موتور مي خواست. نزد مدير كل بازرگاني استان رفت. گفت من پدر شهيد هستم و يك موتور مي خواهم. "برادر، مدير كل بازرگاني" همه مي گفتند برادر! يك موتور بده! آن هم نوشت به معاون مالي و اداري. آن هم نوشت به انبارداري. آن هم نوشت به حمل و نقل. هي گفتند برادر حمل و نقل! برادر حمل و نقل! برادر! برادر! برادر! آخرش گفتند ببخشيد آقا موتور نيست. گفت: الهي خدا بي برادرم كند. چون همه به هم برادر برادر گفتيد، آخرش هم گفتيد موتور نيست. حالا واقعاً اگر عزت ما از چمن است، خدايا اين عزت را از ما بگير! عزت ما به اين است كه آمريكا حريف ما نمي شود، عزت ما به اين است كه روز به روز دانشكده ما، كتابخانه ما، رشد ما، نبوغ ما، ابتكار ما ... اين عزت ما در استقلالمان است. عزت ما اين است كه آمريكا همه را شكسته ايران را نشكسته است. عزت ما در اين است، عزت ما در دينمان است، عزت ما در هويتمان است، ما فكر مي كنيم اگر اينطور شود عزيز مي شويم، اينطور شأن ما، همه الكي! يك عزت هاي خيالي براي خومان بافتيم. اينطور نيست. امام با كفش ساده و با حسينيه ي جماران، دنيا را لرزاند. و ما با كاخ ها و سنگ مرمرها هيچ كسي را نمي لرزانيم. خطبه هاي نماز جمعه تهران – بعضي از خطبه هايش – دنيا را مي تواند تكان دهد، اما خطبه هاي كشورهاي ديگر، امام جمعه اش خطبه مي خواند و دل آدم را بهم مي زند. يك گربه يك عطسه نمي كند، از خطبه هاي آنان. عزت ما در حماسه هاي ماست.عزت ما در چمن و گل كاغذي نيست.

خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد به همه توفيق بده هر چه كه امانت در دست ما دادي، اول عمر ما، نسل ما، نفت ما، گاز ما، برق ما، آب ما، درخت ما، جنگا ما، خدايا به ما توفيق بده، به اين امانت ها خيانت نكنيم. (الهي آمين)

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»